ازدواج یک نبرد است، نبردی دائمی برای برقراری ارتباطی صمیمانه با انسانی دیگر بدون اینکه زیر نظر باشیم یا اصلا دیده نشویم.
ازدواج ممکن است نبردی هوشمندانه و مفرح باشد که هر دو همسر را غنی و رشد آنها را تقویت کند یا نبردی مهلک باشد که در آن، یکی یا هر دو همسر متقاعد شوند که به لحاظ عاطفی یا حتی جسمی، در خطر است.
تجربه بالینی از ازدواج ها نشان داد که زوجها در فضاهای گوناگون با هم تعامل میکنند، فضاهایی مانند: بافت اجتماعی و خانواده گسترده: ازدواج در پوششی دو لایه قرار دارد: بافت اجتماعی و فرهنگی که زن و شوهر در آن زندگی میکنند و خانواده گستردهای که زن و شوهر بدان تعلق دارند.
خانواده گسترده نقطه قوت مهمی در زندگی زناشویی برای دادن احساس امنیت و تعلق خاطر و طیف وسیعتری از روابط است.
بافت اجتماعی در حال تغییر نیز عامل به وجود آمدن فرصت و چالش برای رشد شخصی است. با وجود این، هم بافت اجتماعی و هم خانواده گسترده ممکن است عامل استرس مزمن و حاد برای ازدواج باشند که معمولا هستند.
بر طرف کردن و مدیریت این استرس موقعی که زن و شوهر از نظر عاطفی، در بافتی که در آن عمل میکنند، گیر افتادهاند به غایت دشوار است. یعنی وقتی آنها احساس میکنند در عمل و عکسالعمل گرفتار همان شیوههای قدیمیاند و نمیتوانند ابتکار به خرج دهند.
رابطه دو نفره زناشویی: گرچه ازدواج در بافت اجتماعی و فرهنگی اتفاق میافتد، در عین حال رابطهای بین دو نفر است. افراد متأهل در تعامل با یکدیگر اغلب در سناریوهای از پیش تعیین شده گرفتار میشوند.
این سناریوها شامل چیزهایی مانند راههای برقراری ارتباط با یکدیگر، اوقاتی که با یکدیگر میگذرانند، و حرکت آنها به سمت یکدیگر یا دور شدن از هم میشود، که اغلب ناکارآمدند و در درمان باید به آنها توجه شود. رفتار زوج با یکدیگر حاصل میزان و کیفیت پیوند بین آنهاست.
در عین حال باید به اهمیت فرایند پیوندجویی کاملا واقف بود. کسانی که با شتاب از خانوادههای گستردهشان گریزاناند مایلاند به همسرشان بیش از اندازه نزدیک شوند و در نتیجه پیله زناشویی[1] ناکارمد و چسبناکی را به وجود می آورند، اما کسانی که با خانوادههای گستردهشان بیش از اندازه گره خوردهاند پیوند زناشویی ضعیفی برقرار میکنند. وانگهی، توجه به این نکته مهم است که روابط دوتایی اشکال متنوعی دارد و مردم اشکال متنوعی از ازدواجهای کارآمد را امکانپذیر میدانند.
مثلثها: تمام زوجهای متأهل پیوسته درگیر مثلث با فرزندان، اقوام سببی، دوستان و غیره، هستند. در ازدواجهای شدید ناکار آمد، مثلثها واقعیت اصلی زندگی هستند. به عقیده ما مثلثها باید کانون تمام درمآنهای خانوادگی و زناشویی باشند. در تعارض زناشویی شدید، درمانگر باید بیشترین توجه را به مثلثها داشته باشد.
زوجها هرکدام یک فردند: بهزیستی و سطح عملکرد هر همسر و حالت پیش مرضی نظام خانواده آنها عوامل مهمی است، یعنی آنها در مقام شریک زندگی، مونس، و افراد صمیمی در ازدواج تا چه اندازه خوب عمل میکنند. تجارب افراد از خودشان و دیگران اغلب به دلیل سوابق شخصی و خانوادگیشان کاملا ناچیز و محدود است
مراحل تعارض زناشویی
تعارض زناشویی، نه فقط با توجه به مسائل خاصی که حول آن تعارض شکل گرفته، بلکه مهمتر از آن با توجه به مدت و شدت تعارض[2]، اساسا از یک زوج به زوج دیگر متفاوت است. زوجهای دچار تعارض زناشویی را به چهار دسته میتوان تقسیم کرد:
زوجهای دسته اول: حداقل میزان تعارض زناشویی را دارند یا تعارض زناشویی آنها در حالت پیش بالینی[3] است و به آموزش در این باره، که ازدواج چگونه میتواند موفق باشد و بر عکس، به طرز مطلوبی جواب میدهند. آنها این اطلاعات را دریافت و از آن برای برای بهتر شدن روابط خود استفاده میکنند.
زوجهای دسته دوم: شامل زوجهایی است که کمتر از شش ماه دچار تعارض شدید بودهاند. این تعارض شامل میزان بسیاری فرافکنی و عدم تمرکز بر خود است. وقتی درمانگر فرایند زناشویی تعارضآمیز را شرح میدهد، هر دو همسر میتوانند به طور کلی ظرف شش تا هشت جلسه به سمت تمرکز بر خود حرکت کنند، بدین ترتیب شدت تعارض اساسا کاهش مییابد.
زوجهای دسته سوم: از نظر بالینی، تعارض زناشویی شدیدی را دارند. تعارض آنها بیش از شش ماه ادامه یافته و فرافکنی (مقصرسازی همسر) شدید است. هر یک از همسران دیگری را سرزنش میکند و هیچ یک به طور کلی قادر نیستند بر خود متمرکز شوند.
در چنین مواردی متخصص بالینی تقریبا تمام «دغدغه فکریاش» تلاش برای کنترل عکسالعمل و واکنش فوری زوجهاست؛ مانند تمایل آنها به عکسالعملهای هیجانی بدون تأمل نسبتبه یکدیگر.
به علاوه، وقتی نتیجه مثبتی از درمان حاصل میشود تعارض ناگزیر طی شش و دوباره شروع میشود. این بازگشت به حالت قبلی[4] پدیدهای شایع در تمام سطو زناشویی است. به هر حال، در درصد چشمگیری از این موارد، وقتی تعارض دوباره به میافتد هر دو نفر تاب و تحمل[5] خود را از دست میدهند، به درمان جواب نمیدهند زناشویی دوباره دچار تنش میشود
در دسته چهارم، زوجهایی قرار میگیرند که پس از اینکه یکی یا هر دو همسر وکیل گرفتهاند به درمان پا میگذارند. در این مرحله، رابطه به جای اینکه بالقوه دلجویانه و محبتآمیز باشد خصمانه است و ظرفیت دلجویی در آن وجود ندارد.
در درصد بالایی از این موارد هر تلاشی برای حفظ زندگی زناشویی از فروپاشی به نظر محکوم به شکست است. بنابراین، کار درمان به گونهای مفیدتر هدفش جلوگیری از آسیب عاطفی در زن و شوهر، فرزندان، و خانوادههای گسترده آنهاست
سه مفهوم ازدواج
طرز فکر مردم درباره ازدواج تا اندازهای طرز رفتار آنها را هنگام تأهل تعیین میکند. جامعه شناسانی که در این حیطه پژوهش کردهاند معتقدند اکثر عقاید درباره معنای ازدواج را می توان به سه دسته طبقهبندی کرد: ۱. معنای مذهبی یا مقدس ازدواج؛ ۲. معنای اجتماعی یا عمومی ازدواج؛ و ۳. معنای فردی
فشار خانوادگی
فشاری که نظام خانوادگی چند نسلی وارد میکند چهرههای گوناگونی دارد. در این بخش رابطه و تأثیر دو نوع
فشار روانی موجب اضطراب و تحریک هیجانی در فرد یا نظام خانواده میشود و وقتی میزان آن به قدر کافی بالا باشد، به سه روش متمایز، اما مرتبط، نشانه های مرضی در رابطه زناشویی ظاهر میشود.
اول اینکه، فشار روانی آسیبپذیریهای قبلی را در نظام برجسته میکند. این فرایند در تحقیقات مربوط به کودکان به منزله حامل نشانه مرضی به خوبی مستند شده است، مثل ارزیابی و درمان تعارض زناشویی تحقیق معروف مینوچین درباره افزایش و کاهش سطح اسید چرب ازاد در کودکان مبتلا به مرض قند در پاسخ به فشار روانی.
وقتی ازدواج آسیبپذیرترین نقطه در نظام باشد این جریان به تعارض زناشویی منجر میشود.
دوم اینکه، وقتی میزان اضطراب و برانگیختگی هیجانی بالاست، فشار روانی موجب عکس العمل هیجانی و رفتار خودکار (بی اختیار) میشود.
اندیشیدن درباره این مطالب زمانی که شخص مضطرب است و هیجان ها کاملا دخیلاند، بسیار دشوار است. اگر کسی به راحتی نتواند دید جدیدی به موقعیت پیدا کند رفتار موجود رفتاری واکنشی و خودکار است که مدتها قبل آموخته شده است و اکنون در خدمت تشدید موقعیت فشارزای قبلی عمل میکند.
بنابراین، مارپیچ واکنشی و اضطراب تا حد نهایت تشدید میشود، مگر اینکه نشانههای مرضی که اضطراب را دامن می زنند و به وجود میآورند، به تدریج بروز کنند.
سوم اینکه، چون مردم تحت تأثیر فشار روانی بیشتر محتاج میشوند، بنابراین گاهی نیاز دارند به آنها کمک شود، و گاهی نیز باید دست از سرشان برداشت و راحتشان گذاشت. فشار روانی موجب افزایش توقعاتی میشود که طرفین رابطه از ازدواج دارند.
توقعات، فهرستی از آرزوها هستند که مردم از آن منظر، به ازدواج و همسرشان، و امیال آشنا و نا آشنا و حتی ناهشیار می نگرند و انتظار دارند ازدواج آنها را برآورده کند
اکثر مواقع اختلاف زناشویی از نظر بالینی حول مسئله خاصی سازمان مییابد. درمانگر باید با این مسائل اختلاف انگیز برای تغییر دادن جریان زیر بنایی رابطه زناشویی به طور مؤثری روبه رو شود.
چنین مسائلی بسیار زیادند، اما چهار مسئله که از سایر مسائل مهمتر است، میپردازیم: رابطه زناشویی و پول، مسائل قدرت و کنترل، وظایف والدینی و بستگان سببی و مسائل مربوط به نفوذ دیگران بر رابطه با طرف مقابل.
رابطه زناشویی
تلاش برای کسب تسلط در رابطه ممکن است آشکار و علنی باشد، مثلا یکی از زوجها تقاضا کند دیگری کاری را انجام دهد یا ندهد، یا ممکن است پنهان باشد، مثلا یکی در سکوت چیز با ارزشی را دریغ کند تا دیگری را وادار کند به شیوه خاصی رفتار کند و یا دیگری را به دلیل دلخوری واقعی یا خیالی مجازات کند. این تلاشها اغلب در زندگی جنسی افراد متأهل نمود و بروز پیدا میکند.
یکی از زوجها از رابطه جنسی – دفعات، موقع شناسی، کیفیت یا محل – آن شاکی است، و دیگری تدافعی عمل میکند. اغلب اوقات شاکی یکی از این موضوعات و متشاکی موضوع دیگری را دستاویز قرار میدهد.
پول
کنترل پول یکی دیگر از مسائل اصلی قدرت در رابطه زناشویی است. در بعضی موقعیتها یکی از همسران ممکن است هم به لحاظ مالی و هم به لحاظ رابطه زناشویی تحت تسلط همسر دیگر باشد.
بنابراین، این اختلال در عملکرد تبدیل به منبع قدرت رابطه آن همسر میشود. آنچه بیشتر شایع است، این است که یکی از زوجها کنترل پول را در اختیار دارد و دیگری کنترل رابطه زناشویی را.
بستگان سببی
مسئله «خویشاوندان سببی» و سایر پدیده های خانواده گسترده ممکن است جزیی از تعارض زناشویی از همان شروع ازدواج باشد. از فهرست افراد مدعو و انتخاب مهمانان عروسی تا قبول یا رد عروس یا داماد جدید، اعضای خانواده منابع بالقوة تعارض هستند.
در واقع یکی از پیامدهای آسیب در خانواده بروز تعارضات زناشویی زوجین است تعارضات زناشویی بخشی از تجربه بسیاری از زنان و مردان می باشد.
خانواده اساسی ترین نهادی است که به اعضای خود احساس امنیت و آرامش می دهد و مهم ترین فضای ارضای نیازهای طبیعی انسان ها است، اما وجود تعارضات درخانواده اضطراب و نا امنی را گسترش می دهد که پیامد آن بیماری های روانی، گسترش قتل های خانوادگی و کودک آزاری و غیره است.
هرگاه بین دو زوج عدم توافق، تفاوت یا به اعتقاد یونگ، زوج هایی که در بیان تفاوت هایشان ناتوانند، نسبت به زوج هایی که ناسازگاری وجود داشته باشد تعارض بوجود می آید. توانا ترند، از رابطه خود کمترین رضایت را دارند.
تعارض با خطر فزاینده انواع اختلالات روانی از جمله افسردگی خصوصاً در زنان، سوء مصرف مواد خصوصاً در مردان، ناکارآمدی جنسی در هر دو جنس و مشکلات رفتاری رو به افزایش در فرزندان خصوصاً اختلالات رفتاری پسران ارتباط دارد. کیفیت پایین ازدواج زمانی که در خانواده تعارض زناشویی حاکم باشد نمی تواند بدون تأثیر بر روی سلامت فیزیکی، روانی و اجتماعی افراد خانواده باشد.
این تعارضات علاوه بر پایین آوردن کیفیت زندگی خطر مرگ و میر را در بین زوجین نیز افزایش میدهد در مقابل یک رابطه خوب و عاری از تعارضات زناشویی در بین زوجین میتواند از عواقب سلامت پایین جلوگیری بعمل آورده و کیفیت زندگی را افزایش دهد.
بررسی ها نشان می دهد زنان و مردانی که تعارضات زناشویی زیادی را در روابط و زندگی خود تجربه میکنند موارد مختلفی مانند درک ناکافی از یکدیگر، انتظارات غیر واقعی از ازدواج و یا انتظارات غیر واقعی از یکدیگر، مشکلات مالی و اخلاقی در زندگیشان وجود دارد.
بعضی از این موارد و مشکلات مانند خیانت جنسی نقش مهمی در تعارضات زناشویی و طلاق به عهده دارند.